کاش
معشوق ز عاشق
طلب جان می کرد
تا که
هر بی سرو پایی نشود
یار کسی
تو اگر می دانستی
که چه زجری دارد
خنجر
از دست عزیزان خوردن
از منه خسته
نمی پرسیدی :
دوست چرا تنهایی ؟!
سلام آقا مرتضی
ورق مرگم قصه سنسیزها بود ولی کاش تو و مطلب قبلت که تو می آیی حکایت سنسیزهایی بود که امید به وصالشان هست و اصولا در دسترس هستند به یاد بیار کسانی که دیگر امید به بازگش ندارند و پر توان به پیش برو تا دیگر سنسیز گالمیاسان
سلام مرتضی گلم
شنبه ساعت ۱۲ منتظرم تا باهم چت کنیم
seni bekliyorum
سلام. دوست عزیز . من هم دیگه تنها هستم . دیگر همه چیز تمام شد . مثل رویا بود .................
برام دعا کن عزیزم .
وبلاگت هم خیلی خوب بود . خصوصا آهنگش
سلام پسر دایی حالت خوبه
گنه دیرم چوخ الیور
همیشه ازات خوشم میومد